الناالنا، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

خانم کوچولو

ما برگشتیم

                          سلام به دوستان خوب و مهربون.ما بالاخره بعد از ماه ها برگشتیم.ماه رمضان بود و النا خانم گاهی وقتها موقع سحر بیدار میشد و با ما سحری میخورد و کنارمون بیدار میموند.رفتنمون از اونجائی شروع شد که:  اواخر ماه رمضان(شبهای قدر)زلزله اومد و ما رو اونقدر ترسوند که رفتیم خونه مامان بزرگی.روز بدی بود بابائی سر کار بود و مامان و النا تنها بودن.النا خانم که نهار نخورده بود به مامانی گفت واسش استخون بپزه منظورش از استخون قسمتی از مرغ که استخون داشته باشه(ران/کتف)مامانی پخت و به ...
7 اسفند 1391

النا و کارهای خطرناک

  چهارشنبه ١١مرداد.حدود ساعت ٢:٠٠بعداز ظهر النا خانم بعد از یه دنیا شیطنت و بازیگوشی دست به کار جدیدی زد.طناب بازیشو آورد و یک سبد گذاشت زیر پاش تا بتونه طنابشو بندازه دور شیر گاز داخل نشیمن . اونم در حالیکه دمپایی پاش بود و دمپاییش هم یه کم پاشنه داشت.(دمپایشو خاله جان زهره از بندر عباس خریده و النا خیلی دوستشون داره و روی فرش میپوششون) بالا رفتن همان و افتادن هم همان. متاسفانه سر النا با شیر گاز پایین که برای بخاریه برخورد کرد و شکست و یک سوراخ عمیق ایجاد شد و خون اومد و شانسی که آوردیم این بود که با چشمش برخورد نکرد و تا حدی به خیر گذشت.به بابایی زنگ زدیم تا بیاد النا رو ببریم دکتر و النا جای اینکه واسه سرش که شک...
19 مرداد 1391

النا و المپیک

این روزها بازی های المپیک ٢٠١٢ شروع شده و ما هم معمولا بازیها رو دنبال میکنیم به خصوص روزهایی که تیم ایران بازی داره. النا هم همراه ما اونا رو دنبال میکنه.عاشق دو میدانی(بقول النا بدو بدو) ژيمناستيك(زيمناستيك) وزنه برداريه و همراهشون النا هم ورزش ميكنه حالا دو و وزنه برداري خوبه ولي ژيمناستيك كه شروع ميشه كار ما هم در مياد النا ميخواد مثل اونها بپره/پشتك بزنه و...هر كاري اونا ميكنن رو انجام بده.از باباش ميخواد تا پاهاي النا رو ببره بالا تا اون بتونه مثل اونا پشتك بزنه يا ميره رو كاناپه و از روي اون ميپره و تازه دوست داره تو هوا چند تا چرخ هم بزنه بعد فرود بياد.خلاصه كه تصميم گرفتيم اسمشو كلاس ژيمناستيك بنويسيم. از وزنه بر...
19 مرداد 1391

تازه های النا

                                             یه روز که داشتیم میرفتیم خونه مامان بزرگی همینطور که به موزیک گوش میدادیم و النا باهاشون میخوند.آهنگ همه جا آرومه(طالب زاده)شروع شد.من هم اصلا حواسم نبود داشتم با خودم فکر میکردم که النا پرسید مامان اگه شلوغ کنیم بیدار میشن منم  چی؟چی بیدار میشه؟النا دوباره پرسید اگه شلوغی کنیم غصه ها بیدار میشن؟و من تازه فهمیدم منظورش چیه.(همه چی آرومه غصه ها...
19 مرداد 1391

آنچه گذشت

سلام به دوستاي خوب و مهربوني كه با وجود غيبت طولاني مدت ما باز هم ما رو شرمنده كردن و به ما سر زدند.شيراز به ما خيلي خوش گذشت جاي همه دوستان سبز.النا خانم دوستاي جديد پيدا كرد(درسا و سامان)  يك ماهي به مهد كودك رفت و در جشن پايان سال مهد شركت كرد.وقتي هم پارك خلدبرين ميرفت واسه خودش دوستاي جديد پيدا ميكرد و واسه روز بعد قرار ميگذاشت.دايي جان امين هم اومد و اين مدت كنار ما بود و النا خانم هم صاحب يه عالمه سوغاتي هاي جور واجور شد.(لباسهاي رنگي/عروسك/شكلات)موقع برگشت هم يه روز اصفهان مونديم و سي و سه پل رفتيم.بالاخره دوشنبه 12 تير رسيديم خونه. آخر هفته (پنجشنبه 15 تير) هم رفتيم پيش مامان بزرگي كه ديگه حسابي دلش و...
4 مرداد 1391

آخرین روزها با خاله جان زهره

                                                                         آخرین روزهایی که خاله جان پیشمون بود به النا گفت لباسهاتو جمع کن تا با هم بریم انگلیس.النا خانمم تا بهش چزی میگفتیم در جوابمون میگفت من اصلا میرم انگلیس با خاله جانم.تا اینکه 8اردیبهشت خاله جان رفت و ما تنها شدیم.ا...
28 ارديبهشت 1391

النا و یا کریم

یک روز مامان جونی تصمیم گرفت گلدونهای تو بالکن رو درست کنه.وقتی گلدون روی کولر رو پایین آوردیم دیدیم یکی از یا کریم ها تو گلدون لونه درست کرده و دو تا تخم گذاشته. النا که ذوق زده شد و میگفت بیاریمشون داخل پیش خودمون و ما هم با هزار زحمت و یک دنیا دلیل راضیش کردیم که بمونن همون جا تا جوجه ها به دنیا بیان بعد یکیشون رو بیاریم برای النا.به هر حال النا هر روز به تخم ها سر زد و گاهی هم نگاه میکرد ببینه مامانشون هست یا نه.البته بیشتر اوقات مامانشون همونجا بود و کمتر از روی تخم ها بلند میشد. خلاصه روزهای زیادی طول کشید تا جوجه ها سر از تخم در آوردن و النا خانم ذوق زده میخواست اونا رو بر داره و به قول خودش بذاره تو کارتن داخل...
28 ارديبهشت 1391

روز زن مبارک

با بزرگترین قلم.... در کوتاهترین جمله.... روی لطیف ترین گل همراه خالصانه ترین احساس.... به خاص ترین زنان مینویسم پیشاپیش روزتان مبارک. ...
22 ارديبهشت 1391