جشن سال نو
سه شنبه 16اسفند ساعت 4:30دقیقه رفتیم تالار احسان برای جشن سال نو مهد یکتا.دختر عمه مامانی مرجان جون هم با دیدن ما خوشحال شد و استقبال گرمی از ما کرد و ما هم وارد تالار شدیم و ردیف اخر نشستیم چون دختر عمه دیگر مامانی هم اونجا بود.بعد از یک مدت هم مرجان جون اومد و به النا گفت دوست داری بری روی صن و النا هم که از اول ورودش منتظر چنین پیشنهادی بود استقبال کرد چون به محض ورود که دید بچه ها اون بالا روی صن شعر میخونن همه اش میپرسید پس کی نوبت من میشه.خلاصه که النا رفت و مجری برنامه به عنوان مهمان افتخاری معرفیش کرد و از النا چند تا سئوال پرسید و بعد هم النا شعر آهوئی دارم خوشگله رو خوند.تا ساعت 8 شب برنامه ادامه داشت و النا حسابی لذت برد.بعد هم از تالار رفتیم شاپینگ آفتاب و مامانی و خاله جان زهرا کمی کفش وکیف نگاه کردن ولی نپسندیدن و از اونجائی که گرسنه شده بودیم و هوس سمبوسه کرده بودیم رفتیم سمبوسه و پاکورا خردیم و رفتیم خونه تا با مامان جون بخوریم چون سفارش کرده بودیم شام نخوره.