الناالنا، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

خانم کوچولو

سفرنامه 89

برای سال تحویل قرار بود شیراز باشیم.دوست همسرم با خانمش هم با ما بودن .یک روز قبل از سال تحویل باید حرکت میکردیم ولی چون دیر از خواب بیدار شدیم و به شب میخوردیم سفر یک روز عقب افتاد.فردای آن روز صبح زود حرکت کردیم و تا شب به اصفهان رسیدیم به محض ورود به اصفهان سال تحویل شد.سال تحویل تو ماشین بودیم شب آنجا ماندیم و صبح روز بعد از دوستانمون جدا شدیم ساعت٨صبح رفتیم سمت شیراز.حوالی ظهر میون جاده به یک نمایشگاه عشایری برخوردیم جالب و دیدنی بود النا هم خیلی خوشحال بود از دیدن اون همه رنگ و حیواناتی که پول میدادی و سوار میشدی.سفر خوبی بود بخاطر عید از هر شهری که میگزشتی در اولین میدان هفت سین چیده بودن و مسافران در حال گرفتن عکس بودن.بالاخره نزدیکا...
12 آبان 1390

سفر به بانه

آبان 88 رفتیم بانه و برای النا یک عروسک موزیکال خریدیم در واقع یک الاغ بود که هم موزیک داشت و هم میرقصید و جالب اینجا بود که النا هم دوست داشت با اون بازی کنه وهم از اون میترسید.اواسط خرید متوجه شدیم النا یک لنگه کفشش رو گم کرده و حسابی از باباش کولی گرفت .یکی از مغازه ها هم اسمش النا بود که ما برای یادگاری ازش عکس گرفتیم.   ...
9 آبان 1390

یک سال گذشت

النا یک ساله شد و همه جمع شدن تا تولدشو تو خونه مامان جون جشن بگیرن ولی بابای النا به خاطر مشغله کاری کنار ما نبود.حالا النا میتونه بایسته / راه بره و برای ما برقصه اون عاشق موزیکه.راستی النا موهاش یه کم بلند شده و الهه دختر دوستمون که النا رو خیلی دوست داره با کشهای رنگی موهای النا رو بست و همه با دیدن موهای اون خیلی ذوق کردن.  ...
7 آبان 1390

النا و اولین نوروز

النا برای تحویل سال 1388 مهمان مامان جونش در شیراز بود و اولین عیدی رو از اون گرفت.النا با خاله جان و پسر خالش شکیب خیلی از جاهای دیدنی شیراز رو گشت و چند ماهی مهمان آنها بود. ...
7 آبان 1390

اولین تلاش

چند ماه از تولد النا گذشت.النا سعی میکنه برگرده و روی شکم بخوابه اما فقط میتونه تا نیمه بچرخه و روی پهلو بمونه.تا اینکه شب تاسوعا زمانی که من در اشپزخانه بودم متوجه شدم النا برگشته و روی شکم خوابیده. ...
5 آبان 1390

تاریخ تولد

سلام من مامان النا هستم.النا ساعت ١٢:٢٠دقیقه ظهر چهارشنبه ٢٤مرداد ١٣٨٧بدنیا آمد و از همان ساعات اول سروصدائی به پا کرد که همه متوجه شدند چه دختر شیطونی میشه.النا یک شب در بیمارستان بود و صبح روز بعد همراه من برای اولین بار به خونه مامان جونش رفت و اولین هدیه رو از مامان جونش گرفت.النا نوه پنجم مامان جونشه و بین النا و آخرین نوه ١٢ سال فاصله سنی است.برای همین النا شد عزیز دردانه همه. ...
2 آبان 1390