الناالنا، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

خانم کوچولو

نوروز 1390

سال نو 90 با سالهای دیگه فرق داشت ما سال تحویل خونه خودمان بودیم و صبح روز بعد راهی خانه مامان بزرگی النا شدیم.در راه دوست بابا عمو رسول زنگ زد که ما هم میریم خوی صبر کنید تا نیمی از راه رو با هم بریم.ما هم صوفیان ایستادیم تا آنها هم بیان و کنار هفت سینی که در خیابان پهن بود عکس یادگاری گرفتیم.   عمو رسول و خانمش با دخترشون شهلا  اومدن و بعد از تبریکات عید و عیدی دادن و گرفتن راهی شدیم.   النا یک هفته مهمان مامان بزرگی.عمه و عموها بود و حسابی با بچه ها بازی کرد.عیددیدنی رفت.باغ رفت  و بارون پذیرایی گرمی از ما کرد. هفته دوم  هم ساکها رو بستیم و راهی شیراز شدیم مهمان...
1 آذر 1390

النا و مهد کودک

مامانی هفته ای دو روز میره سالن تا بدمینتون بازی کنه و زمانی رو با دوستاش بگذرونه تا کمتر احساس تنهایی کنه و النا هم میره مهد چون توی سالن دوست داره بره وسط زمین و نمیذاره کسی بازی کنه.روزهای اول یه کمی گریه میکرد ولی کم کم عادت کرد و مهد شد یه جایی که النا  از تنهایی در  می یومد و همبازی داشت.برای  مناسبتهای مختلف جشن گرفته میشد و النا هم که عاشق جشن بود و همشونو به اسم تولد میشناخت و تولدت مبارک میخوند.    (مهد دنیز)                                &nb...
29 آبان 1390