نوروز 1390
سال نو 90 با سالهای دیگه فرق داشت ما سال تحویل خونه خودمان بودیم و صبح روز بعد راهی خانه مامان بزرگی النا شدیم.در راه دوست بابا عمو رسول زنگ زد
که ما هم میریم خوی صبر کنید تا نیمی از راه رو با هم بریم.ما هم صوفیان ایستادیم تا آنها هم بیان و کنار هفت سینی که در خیابان پهن بود عکس یادگاری گرفتیم.
عمو رسول و خانمش با دخترشون شهلا اومدن و بعد از تبریکات عید و عیدی دادن و گرفتن راهی شدیم.
النا یک هفته مهمان مامان بزرگی.عمه و عموها بود و حسابی با بچه ها بازی کرد.عیددیدنی رفت.باغ رفت
و بارون پذیرایی گرمی از ما کرد.
هفته دوم هم ساکها رو بستیم و راهی شیراز شدیم مهمان عزیزی در راه بود دایی جان النا به ایران می یومد اون هم بعد از 11سال.
روزهای خوبی رو کنار هم گذروندیم با دایی جان به
جنوب وبعد هم به اصفهان رفتیم و ما بعد از دو ماه از اصفهان راهی تبریز شدیم
و مامان جون و دایی جان به شیراز برگشتن تا دایی جان بار دیگر بار سفر را ببندد و راهی شود.