کلاس ژیمناستیک
النا را تیر ماه ٩٠ در کلاس ثبت نام کردم.تنها یک روز به شروع کلاسها مانده بود و می بایست برای النا لباس میخریدیم ولی مامانی تنبلی کرد و منتظر بابایی شد که اون هم به خاطر مشغله کاری اونقدر دیر اومد که وقتی رسیدیم مغازه مورد نظر تعطیل شده بود .بنابراین مجبور شدیم فردای آن روز قبل از کلاس با النا به خیابان برویم و لباس بخریم.وقت کم بود/ جای پارک نبود و با چه مشکلی دقیقه نود به کلاس رسیدیم.النا خیلی خوشحال بود و از آن روز دوشنبه ها ساعت 10تا11:30 و پنجشنبه ها 11:30تا1 ظهر کلاس میرفت.بعد از کلاس هم تو حیاط مهد بازی میکرد و شنا رفتن پشتک زدن و نرمشها رو یاد گرفت.و هر روز برگه ای رو که مربیش داده بود میاورد و میگفت چیکار باید بکنم.