میهمانهای افتخاری
اواخر تیر ماه دوباره رفتیم شیراز مهمانهای عزیزی در راه بودند.خاله جان النا با شاهرخ / شبنم و عمو امیر راهی ایران بودند.شاهرخ 10 ساله بود که رفت و حالا که داشت می یومد دانشجو بود قربونش برم.شبنم هم 2ساله بود و حالا واسه خودش خانمی شده ولی هنوز واسه من همون دختر کوچولو هست که به جای نازنین میگفت نانی. خاله جانینا صبح زود رسیدن وقتی اومدن خونه النا داشت شیر میخورد.آخرین بار که خاله جان زهره و شبنم النا رو دیده بودن اون فقط 20روزش بود و حالا اون 23 ماهه بود.کلی ذوق النا رو کردن و النا هم با خوشحالی تمام میدوید و بازی میکرد.ساکها که باز شد هر چی ازش بیرون می یومد مال النا بود کیف/کفش/لباس/عروسک.النا کفشهای خودش رو ول کرده بود و کفش عروسکش رو پاش کرده بود.یادش بخیر قبل از به دنیا اومدن النا هر وقت زهره می یومد بیشتر سوغاتی ها مال من که خواهر کوچیکه بودم بود ولی حالا دیگه من با وجود النا جز آدم بزرگا شدم.یادم رفت بگم این دومین باری بود که اینجوری سورپرایز میشدم. وقتی قرار بود النا به دنیا بیاد زهره به مامان گفت چیزی نخر خودم همه چیز واسه نی نی می یارم.وقتی هم واسه تولد النا اومد تو یه ساک کوچیک لباسهای خودشو شبنم رو گذاشته بود و بقیه فقط مال النا بود نه هیچکس دیگه.دستت درد نکنه خاله جان جدا سنگ تموم گذاشتی.اینا رو النا خانم گفتم که بدونی شدی رقیب مامان.