هفته آخر پاييز
اين هفته اتفاق خاصي نيفتاد النا خانم به جز خوش زبوني هاي شما.دوشنبه كه اومدم مهد دنبالت گفتي ميخوام تاب سواري كنم.سرسره مهد به خاطر برف كه اومده پايينش يخ زده و قابل استفاده نيست ولي سرسره چون زير سايه بونه پاركينگه تميز ميمونه به هر حال سوار شدي و گفتي ماماني تندش كن بره بالا من هم تند تابت دادم يه كم كه تند شد گفتي مامان ميترسم -گفتم خودت گفتي تند باشه يه مكثي كردي گفتي اخه مامان دلم ميگه ميترسم.بعد از ماه محرم ياد گرفتي اول ميپرسي مامان امروز روز امام حسينه من كه ميگم نه ميگي آهنگ بذار-بلندش كن.
چهارشنبه هم به خاطر آلودگي هوا مهد تعطيل بود من هم النا رو بردم دكتر چون احساس ميكردم كاملا خوب نشده.دكتر هم گفت هندونه و انار نخوره گفتم عجب كار دشواري شب يلدا بدون هندونه و انار.ما هم زنگ زديم به بابايي كه هندونه نخره ولي انار داشتيم و نميشد ازش گذشت.عصر هم النا خانم دوش گرفت تا موهاي فرفريش يه كم خوش حالت بشه هم براي يلدا هم براي پنجشنبه كه تو مهد جشن ميگرفتند.