الناالنا، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

خانم کوچولو

این روزها

1390/11/16 1:33
نویسنده : نازنین
427 بازدید
اشتراک گذاری

http://flower.rozblog.com/

این روزها النا با مامانی میره سالن و حسابی خوش میگذرونه و با دوستای مامانی بازی میکنه.پنجشنبه

مربی مامانی(سهیلا)وقتی مامانی تو زمین بود داشت به النا درست سرویس زدن رو یاد میداد و

وقتی مامانی از زمین اومد بیرون بهش گفت خیلی خوب سرویس میزنه انصافا هم خوب بازی میکنه

استعدادش خوبه نسبت به چند جلسه گذشته خیلی پیشرفت کرده.یه چیز جالب اینکه صبح سه شنبه

هفته پیش که داشتیم آماده میشدیم النا هم داشت کیفش رو آماده میکرد و قمقمه ابش رو میذاشت

داخل کیفش که دیدم رفته حولش رو هم آورده گفتم حوله واسه چی میاری گفت اخه اگه اینجام خیس

شد(با دستش اشاره به پیشونیش کرد)میخوام پاکش کنم

گفتم نمیخواد گفت نه دوستات هم میارن خودم ديدم.

روز جمعه هم به بابایی گفتیم ما رو ببر بیرون میخوایم برف بازی کنیم چون یکی دو روز پیش برف اومده بود

بابائی هم اول قبول نمیکرد میگفت تو این هوا کجا بریم ولی اخر کار توافق کرد که ما رو بیرون ببره ولی نه

خارج از شهر.از شانس بعد از این که رفتیم و خواستم از النا عکس بگیرم متوجه شدم که دوربین شارژ

نداره و فقط تونستم يه دونه عكس از النا بگيرم البته مقصر خود الناست چون تا دوربين ميارم كه ازش

عكس بگيرم خودش دوربين رو برميداره و الكي از همه چي عكس ميگيره.     

        النا و برف بازي

صبح جمعه بابائی میخواست دوش بگیره ولی من گفتم چون میخوایم بریم بیرون بهتره بذاره

برای بعد چون هوا خیلی سرد بود.النا هم که منتظره حرف از دهن من بیرون بیاد و تکرارش کنه پشت سر

بابائی راه افتاد و گفت بابائی نری حمام دیگه من بهت اوشدار دادم(هشدار)من

نمیدونم این کلمه رو از کجا در اورد چون من اینو نگفته بودم.

النا به همه چیز خیلی دقت میکنه و یه چیزهائی میگه که من تازه میفهمم چقدر دقیقه و توجه میکنه و

من اصلا خودم دقیق نیستم همه چیز رو به طور کلی نگاه میکنم.چند روز پیش که داشتیم میرفتیم بیرون

النا گفت مامانی من پیشیمم میارم منم مخالفت کردم که اخه ادم که پیشی رو بیرون نمیبره ولی النا

قبول نکرد و گفت نه مامانی اونو که نمیگم اونکه آقا هست رو میگم و من تازه متوجه شدم که اره اونی

که سفید هست خانمه و اون که رنگش تیره تره و روبان نداره رو اقا میدونه هر چند تا اون موقع از نظر من

هر دوتاشون فقط گربه بودن بدون تفکیک جنسیت.

           پيشيهاي النا

          پيشيهاي النا

النا خانم تازهگیها یه ساز جدید هم میزنه و اون اینه که میگه واسم پیشی بخرید هاپو بخرید ولی نه

عروسکی.یا اگه تو تی وی یه حیوون میبینه حالا فرق نمیکنه فیل باشه زرافه.میگه مامانی میشه از اینا

بخریم بیاریم خونه.منم هر چی توضیح میدم بازم الناست دیگه اول نظرسنجی میکنه/اجازه میگیره ولی

بازم حرف خودشو میزنه و کار خودش رو میکنه.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان آروین
16 بهمن 90 14:36
ماشالا به النا جون ناز و خوشگل و شیرین زبون خدا حفظت کنه
در ضمن ممنون از اینکه به ما سر زدید


ممنون.
مادر آیاتای
19 بهمن 90 20:46
عزیزم. کلی خندیدم به کارای الناجون. خدابراتون نگهداره. من همش میگم یعنی میشه آیاتای بزرگ بشه حرف بزنه. بگه چشه و چی می خواد و چه احساسی داره!! خداهمه بچه ها رو از خطر حفظ کنه و دور نگه داره. ببوسید النا گلی رو.


مرسي عزيزم.اصلا عجله نكنيد بچه ها خيلي زودتر از اوني كه فكر كنيد بزرگ ميشن.
مامان راميلا
26 بهمن 90 12:25
اگه شكلات بودي شيرين ترين بودي،
اگه عروسك بودي بغلي ترين بودي،
اگه ستاره بودي روشن ترين بودي و تا زماني كه دوست مني عزيز تريني .
*** HAPPY VALENTAIN ***


خيلي مرسي.
مامان ماهان
26 بهمن 90 14:12
به به آفرین به عروسک خوشگل
بابا خوش تیپ حسابی برف بازی کردیااااااااااااا


آره خاله.جاي شما خالي.
مامان غزل
26 بهمن 90 19:44
ماشالا دخمل نازی داری


مرسي عزيزم.
مامان غزل
26 بهمن 90 22:52
راستی نمی خوای با هم دوس شیم


چرا كه نه.